۱۳۹۱ تیر ۲۷, سه‌شنبه

خاطره شماره ۳ / من و پوشش آزادم، نه به اجبار


*** سحر سلیمانی زاده از هلند - ستمی که در درون آدم باقی می ماند. تیر ۱۳۹۱

اولین باری که به یکی از استخرهای مختلط رفته بودم را فراموش نمی کنم، وقتی می خواستم از رختکن بیرون بیایم معذب بودم، خودم را جمع و جور می کردم و زیرزیرکی نگاه دیگران را می پاییدم، ولی انگار کسی مرا نمی دید، به تدریج عضلات منقبض شده ام را رها کردم.

دختران جوان زیبایی با تنی چون مرمر با خنده و شادی به دور استخر پرسه می زدند، هیچ نگاه هرزه ای جز نگاه کنجکاو من آنها را تعقیب نمی کرد. در آب فرو رفتم تا اشکهایم را غرق کنم. ستم را دریافته بودم

  صفحه برابری زن=مرد 

  page.barabari@gmail.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر