۱۳۹۱ مرداد ۲, دوشنبه

خاطره بیست و دوم / آسیه باکری دختر شهید باکری از ایران نوشته اش را برای ما ارسال کرده است؛ چون دختر شهید هستی توقع دارند چادری باشی وگرنه داری خون پدرت را پایمال می کنی



-----------------
برای ما دیگه از خاطره گذشته بیشتر درد و دل است ...

وقتی دختر یک شهید باشی وقتی مردم ازت انتظاری را دارن که تو نیستی ... وقتی همکلاسیت توی دانشگاه با کلی آرایش و لاک صورتی انتظار داره تو چادر سرت کنی ...

وقتی برای کار به اداره ای مراجعه می کنی و تا اسم فامیلت و می گی با نگاهها بهت می فهمونن که این پوشش مورد تایید اونا نیست ...

وقتی زنی که ارباب رجوعشی پا را از نگاه فراتر می ذاره و می گه فکر نمی کردم دختر شهید باکری را با این وضع ببینم (حالا تو صبح از خواب پاشدی با رنگ پریده روسریتم چلو فقط چادر سرت نیست !!)

... وقتی حتی از دهن کسایی که شاهد زندگیت بودن و فامیلت هستند می شنوی که داری خون پدرت را پایمال می کنی ...

وقتی برادرا بهت می گن با این حجابت بابات ازت متنفره ( این حرف مثل یک خنجر صاف قلبت و نشونه می گیره )...

حالا اشکال حجابت این هست که چادر سرت نیست !!

مساله من حجاب اجباری که حکومت تعیین کرده نیست مساله من ذهنهای قضاوت گر مردم ایرانه... مساله من چشمهایی که نابجا و ناحق قضاوتت می کنن و این مساله ای هست که حتی اگر حکومت هم حجاب را آزاد می کرد برای من وجود داشت ...

مشکل ما مشکل فرهنگی هست نه یک قانون. مشکل طرز فکر کردن مردم و حقی که به خودشون می دن تا قضاوتت کنند.

آسیه باکری - مرداد ۱۳۹۱
--------------
منبع: صفحه برابری زن=مرد / ایمیل ما:
page.barabari@gmail.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر