۱۳۹۱ مرداد ۶, جمعه

خاطره سی و چهارم / نفیسه مطلق، عکاس خبری، نوشته اش را برای ما ارسال کرده است؛ وقتی از زنان چادری در نماز جمعه ناسزا می شنیدم فکر می کردم حق با آنها بود



-----------------
در ايران چندان با مساله‌ي حجاب درگير نبودم. در خانواده‌اي بزرگ شدم كه حجاب داشتن يا نداشتن حساسيت كسي را برنمي‌انگيخت. هنوز هم در اقوامم هستند معدود دختراني كه برخلاف بزرگ‌ترهايشان حجاب را انتخاب كرده‌اند و برعكس چه بسيار كساني كه علي‌رغم محجبه بودن اطرافيان‌شان نداشتن حجاب را ترجيح داده‌اند. هيچ وقت با حجاب بودن يا نبودن معيار خوب بودن يا نبودن كسي نبود و ما را در شادي‌ها و غم‌ها جدا نمي‌كرد.

در جامعه هم چندان با اجباري بودن حجاب مشكلي نداشتم چرا كه اساسن به آن فكر نمي‌كردم. آن‌قدر به خاطر شغل و شيوه‌ي زندگي‌ام با محدوديت‌هاي اجتماعي گوناگون درگير بودم كه پوشش اجباري كم‌ترينش بود. در عين حال، ياد گرفته بودم مثلن براي رفتن به اداره‌هاي دولتي مانتو و روسري روشن نپوشم. قبول كرده بودم كه يك مسوول در محيط دانشگاه حقوقش را از طريق پاييدن موي سر و سايز مانتوي من دريافت مي‌كند. اما مگر فقط دانشگاه بود؟‌ من از سال‌ها قبل - ‌از هفت سالگي – با ورود به اجتماع عادت كرده بودم به پاييده شدن؛ از همان سال‌ها يادگرفته بودم كه چطور خودم را با تضادهاي محيط خانه و جامعه وفق دهم.

اما واقعيت تلخ اين است كه من به هر تذكر، آيين‌نامه و قانون نوشته و نانوشته كه به من مي‌گفت چطور خارج از خانه مو و بدنم را بپوشانم تن داده بودم! قانع شده بودم كه اگر عكس بي‌حجاب من در يك مهماني در مدرسه لو رفته باشد حق با خانم ناظم است. قبول مي‌كردم كه بعد از هزار خواهش و تمنا جهت عكاسي از يك مقام دولتي،‌ تنها به خاطر نازك بودن جوراب‌هايم پشت درها بمانم. ناديده مي‌گرفتم بريده شدن بخشي از تصوير خودم را در يك رسانه به خاطر رعايت نكردن حجاب كامل.

پذيرفته بودم از كنار ناسزاي زن‌هاي چادري كه در برنامه‌هاي عكاسي خبري مثل نماز جمعه، تظاهرات و مكان‌هاي عبادي مي‌شنيدم به راحتي عبور كنم. به نظرم مي‌آمد كه حق با آن‌ها بود و وظيفه‌ي من احتياط و مراعات بيشتر.

اولين شوك،‌ اولين چرا براي من در مورد حجاب اجباري با سفر به سه كشور اسلامي عراق،‌ تركيه و بعد مالزي ايجاد شد. بيش از هشت سال است كه در كشور مالزي زندگي مي‌كنم. روزي نيست كه مشاهده‌ي زندگي جوانان اين كشور آن چراي بزرگ را جلوي چشمانم نياورد.

چرا اجبار؟ چرا تنها در كشور من؟ چطور است كه زنان در كشورهاي اسلامي عربي و غيرعربي حق انتخاب حجاب دارند؟ حجاب در ايران از كي و چطور شروع شد؟ چرا اعتراض به اجباري شدن حجاب در اوان انقلاب راه به جايي نبرد؟ ... چقدر غمگين مي‌شوم براي آن همه انرژي كه صرف پاييدن و پاييده شدن صرف مي‌شود.

اين صفحه و این فراخوان خاطره نویسی در مورد پوشش اجباری و پوشش آزاد فرصتي‌ست كه با صداي بلند بگويم؛ آزادي پوشش – كه از ما در ايران دريغ شده - كم‌ترين چيزي‌ست كه انسان بايد در زندگي به آن فكر كند، كه كم‌ترين چيزي‌ست كه انسان‌ها در كشورهاي ديگر به آن فكر مي‌كنند.

-----------------
نفیسه مطلق - مرداد ۱۳۹۱
+ انتشار مطلب تنها با ذکر منبع |صفحه برابری زن=مرد| مجاز است.
+ ایمیل ما: page.barabari@gmail.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر