۱۳۹۱ تیر ۳۱, شنبه

خاطره شانزدهم / ***ریحانه.ط خاطره اش را برای ما ارسال کرده است. تیر ۱۳۹۱



در یک اداره دولتی کار میکردم که با خانه ما دوتا کوچه فاصله داشت تا ساعت ۲ بعد از ظهر هم بیشتر نبود، همه چیزش خوب بود تا اینکه بعد از ۵ سال یه مدیر جدید اومد و گفتن که همه خانوما باید چادر سرکنند. نباید پستی و بلندیاشون مشخص بشه!

ترسیدم و چادر سرکردم ولی نتونستم ادامه بدم احساس دوگانگی میکردم یه خانم مسن همکارم بود می دیدم که به اون گیر ندادند. یه بار پای صحبتش نشستم؛ به حراست گفته بوده کسی که برای پول روسریشو بکشه جلو به خاطر پول هم درمیاره...

از آن کار اومدم بیرون

یه بار دیگه هم بعد از اون کارم رو به خاطر اجبار رو پوشش رها کردم کار دوم خیلی خوب بود به شدت پیشرفت میکردم و این برای فضای مردونه خیلی گرون تموم میشد. وقتی نتونستن از راههای دیگه سرکوبم کنند، با اینکه شرکت خصوصی بود گفتن شخص شما باید مقنعه سرت کنی درحالیکه همه خانوما روسری و شال سرشون میکردن! خیلی توهین امیز بود خیلی !! دیگه بقیه حرفای مدیر اداری رو نشنیدم نتونستم بغضشو تحمل کنم... اون جمله ای رو از اون خانم شنیده بودم تحویل این آقا دادم و از آنجا آمدم بیرون...

قسمت دردناکترش اینکه بعضی ها اینو میشنون میگن شاید تو زیباتر بودی از بقیه! مثلا میخواهند دلداری بدهند، ولی نمی دانند بهانه کردن زیبایی برای تحقیر آدم ها توهین امیزتر است.

--------------
منبع: صفحه برابری زن=مرد / ایمیل ما:
page.barabari@gmail.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر