۱۳۹۱ مرداد ۶, جمعه

خاطره سی و سوم / مریم جبینی، فیلمساز، از پاریس نوشته اش را برای ما ارسال کرده است؛ بعد از انقلاب اولین تذکر بد حجابی را از دایی خودم گرفتم



-----------------
انقلاب که شد ۱۰ سال داشتم و با مفهوم آزادی اجتماعی برای زنان کاملا آشنا بودم. مدرسه ابتدایی خودم رو در کنار همکلاسیان پسر گذرانده بودم و اصلا مشکل و موردی با هم نداشتیم. درخانواده مادرم تقریبا همه حجاب داشتند و در خانواده پدرم بی حجاب بسیار داشتیم.

بعد از انقلاب اولین هشدار بد حجابی رو از دایی خودم گرفتم و با او به جروبحث پرداختم. پدر بزرگم در دفاع از من گفت: عزیزم حجاب رو در باطن آدمی باید جستجو کرد. مو فقط ظاهر آدمیست. اگر حجاب به مو بود سرت رو تیغ بزن و برو بیرون. وقتی مویی نباشه بدحجابی هم نخواهد بود.

در مدرسه راهنمایی به اجبار روسری بر سر گذاردیم و در دبیرستان به اجبار مقنعه.در دانشگاه بیشترین حقارت را بر ما تحمیل میکردند. من دانشجوی رشته تولید دانشکده صدا و سیما با گرایش کارگردانی انیمیشن بودم.

محیط دانشجویی تلویزیون همیشه نسبت به دانشگاههای دیگر سخت تر بود و حجاب بسیار مشکلتر. در سالهای بعد از جنگ محیط از خفقان بیشتری برخوردار بود و ما مانتوهای بسیار بلند و گشاد تا روی قوزک پا بر تن میکردیم.

بیاد دارم در طی این سالها مدتی مانتویی به رنگ سبز بسیاربسیار تیره به تن میکردم که این رنگ برای من در گزینش استخدامیم موجب دردسر شد و مرا از گزینش رد صلاحیت کردند. وقتی در اعتراض علت را جویا شدم به من گفتند رنگ جلف و زننده میپوشیدی.

مدت ۱۵ سال در تلویزیون بدون استخدام کار کردم و ۴ بار مکرر از گزینش رد صلاحیت شدم.

زمانی که ایران را برای همیشه ترک کردم مانتوی خودم رو در سطل اشغال عمومی در خیابان انداختم. این همان چیزی بود که حکومت - جامعه و اجتماع ایران آنرا به اجبار بر تن من کرد و من آنرا در سطل اشغال عمومی در خیابان و به اجتماع باز گرداندم.

-----------------
مریم جبینی - مرداد ۱۳۹۱
منبع: صفحه برابری زن=مرد / ایمیل ما:
page.barabari@gmail.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر