۱۳۹۰ اسفند ۷, یکشنبه

دقایقی قبل پرستو دوکوهکی از زندان اوین آزاد شد





پرستو دوکوهکی از نخستین وبلاگ‌نویسان ایران است و وبلاگ او با عنوان "زن‌نوشت" تا به امروز خوانندگان بسیاری داشه است. دویچه وله در سال ۲۰۰۵ "زن‌نوشت" را به‌عنوان بهترین وبلاگ در عرصه روزنامه‌نگاری برگزید.


پرستو دوکوهکی، روزنامه‌نگار شناخته‌شده‌ای‌ست. او در سال ۱۳۷۷ خورشیدی در مطبوعات ایران آغاز به کار کرد و در روزنامه‌های گوناگون از جمله همبستگی، یاس نو، وقایع اتفاقیه، اقبال، ایرانشهر (ضمیمه‌ روزانه‌ همشهری)،سرمایه، اعتماد ملی، شرق و نشریات از جمله ماهنامه‌ زنان فعالیت کرده است.


پرستو دوکوهکی بیش از یک ماه در بند ۲ الف زندان اوین متعلق به سپاه پاسداران در بازداشت بود که با قید وثیقه ی ۳۰۰ میلیونی دقایقی قبل آزاد شد

جایزه هم یک نوع عروسک است

فرج الله صبا: شاید این سئوال خنده آور باشد، اما دلم میخواهد بدانم وقتی که آن تلگراف به دستتان رسید و فهمیدید که فیلم شما برندۀ جایزه ای شده است چه احساسی داشتید؟
فروغ فرخ زاد: اینقدر خوشحال شدم که اصلا نمی توانستم حرف بزنم...
(صبا: آشکار بود که فروغ باز مثل همیشه با آن طنز خاص خودش که گاهی هم خیلی تلخ و نومیدانه بود به مسئله ای که من طرح کرده بودم می نگرد. و خودش توضیح داد)
فروغ فرخ زاد: اصلا قضیه برایم بی تفاوت بود. من لذتی را که باید می بردم از کار برده بودم. ممکن است یک عروسک هم به من جایزه بدهند، عروسک چه معنی دارد؟ جایزه هم یک نوع عروسک است. مهم این است که من به کارم اطمینان داشته باشم و احساس رضایت کنم. حالا اگر تمام مردم دنیا هم جمع بشوند و مثلا تخم مرغ گندیده به من بزنند مهم نیست. اگر این اطمینان و رضایت شخصی نباشد تمام جایزه های فستیوال های دنیا را هم که توی سینی بریزند و برایم بیاورند ارزش ندارد.

لیلا حاتمی

بانوی سینمای ایران
لیلا حاتمی درمراسم شام اسکار- شب قبل از مراسم

بانوی قهرمان ایران

بانوی قهرمان ایران
مریم طوسی- قهرمان دونده آسیا
چه سخت است با این همه محدودیت قهرمان شدن.
زنده باد بانوی قهرمان

۱۳۹۰ اسفند ۴, پنجشنبه

زني با سرشت رهبري / فرشته ایرانی



مینا که در سال ۱۹۵۶ در کابل چشم به دنیا گشوده بود، از نوجوانی و دوران آموزشی خود، به مسائل و دشواری های اجتماعی جامعه افغانستان می‌اندیشید و بیش از همه از سرنوشت تلخ و ناگوار زنان کشور خویش رنج میبرد. درگیری او با این گرفتاری های آزاردهنده، زمانی بود که کشورش هنوز از سوی بیگانگان اشغال نشده بود. اگرچه دولتمردان به ظاهر از مردم خود افغانستان بودند، در عمل جز کارگزاری فرمان های بیگانگان نمی کردند. در حالی که بسیاری می کوشیدند با پیوستن و یا تظاهر به نزدیکی با گروه های دوگانه «خلق» و «پرچم» «گلیم خویش به در برند از موج» مینای جوان «جهد میکند که بگیرد غریق را»


مینا تنها بیست سال داشت که «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» را پی ریخت. این کار زمانی انجام شد، که دولتمردان افغانستان مدعی بودند که به سوی «سوسیالیسم» گام میزنند و در این راستا یک رشته «ظاهرسازی» در برنامه شان بود. در آن زمان بخش بزرگی از مردم افغانستان در دوری جستن از نظام حاکم به دامان مذهب پناه می بردند. بی گمان تبلیغات دامنه دار آمریکاییان ـ که برپایه پندارهای «برژینسکی» مسئول «شورای امنیت» دولت «جیمی کارتر» در پی آن بودند که با برپا داشتن «کمربند سبز اسلامی» از نفوذ کمونیسم به خاورمیانه و آسیا جلو گیرند ـ در گسترش این باور تاثیری جدی داشت.

به راستی جای شگفتی ست که چگونه یک زن نوجوان بیست ساله به این واقعیت دست یافته بود، که نباید «از بیم مور در دهان اژدها شد!» مینا دریافته بود که چنین کاری «دفع فاسد به افسد» ست. فرا خواندن «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» در سال ۱۹۷۷ نشان از بینش فراخ و فرداساز مینا بود. یادگاری که نام او را در تاریخ کشور افغانستان و جنبش زنان آسیا و جهان جاودانه ساخت.

در سال ۱۹۷۹، روسیه شوروی برای به قدرت رسانیدن «عروسک» تازه ای به جای «عروسک» از کار افتاده ناچار شد با نیروی نظامی افغانستان را اشغال کند. بدین ترتیب افغانستان مرحله تازه‌ای از اشغال نظامی نیروی بیگانه را می بایست می آزمود.

آنان که حضور نیروهای شوروی را بر نمی تافتند دست یاری به سوی دیگر کشورهای جهان دراز کردند. دریغ بزرگ این بود که چهار کشور آمریکا، عربستان، پاکستان و ایران که به یاری مبارزین شتافتند گرچه هدفهایی ناهمگون داشتند، بهره گیری از دین را به عنوان وسیله‌ای برای رسیدن به هدفهای خود برگزیدند. آمریکا در پی آن بود که ابرقدرت شوروی را از میدان به در کند و با صراحت برنامه‌اش این بود که شوروی را با «ویتنام» خودش درگیر کند. عربستان سعودی که از هنگام برآمدن خمینی در ایران نگران «صدور انقلاب» شیعی بود، عرصه آماده ای یافته بود تا اسلام «وهابی» سعودی را گسترش دهد و پاکستان که از دیرباز افغانستان را ناتوان می خواست تا از زیر تعهدات تاریخی خود در بازگرداندن سرزمینهای پشتون سر بپیچد. ایران نیز که از گسترش قدرت خود در باختر با مقاومت شدید صدام حسین رو به رو شده بود، به گسترش قدرت خود در میان تبارهای هزاره و سرزمینهای پیرامون هرات می اندیشید. به قول فردوسی که «زیانِ کسان، از پی سود خویش/ بجویند و دین اندر آرند پیش».

در سالهای جنگ با نیروهای شوروی، بخش درخور توجهی از مردم افغانستان ناچار به گریختن و رها کردن سرزمینهای خود شدند. در این دوران اردوهای پناهندگی شکارگاه جوانان افغان شد تا مغزهایشان را با خرافات مذهبی در «مدرسه های اسلام وهابی» ـ که با سرمایه عربستان سعودی و پشتیبانی آمریکا و کارگزاری پاکستان همچون قارچ همه جا سر کشیده بودند ـ بیانبارند. از این جوانان در پی شستشوی مغزی «طالبان» پدید آمد، آفتی که جانشین نیروهای شوروی شد.

بی اندک گزافه ای، در تمامی این دوران، تنها مینا و هم اندیشان اندکش بودند که از این دام فریب برکنار ماندند و بر اندیشه روشن خویش پای فشردند. یکی از ارزشمندترین کوششهای مینا بنیادگزاری «پیام زن» بود. گمان نمیرود هیچ نشریه و رسانه دیگری در آن دوران با حضور دشمن، به اندازه «پیام زن» در بازتابانیدن موقعیت مردم افغانستان و به ویژه در راستای روشنگری زنان افغان تلاش تاثیرگذاری بر جای گذارده باشد. مینا در پی موضعگیری آشکار در برابر روسیان و نظام دست نشانده آنان، «پیام زن» را در ۱۹۸۰ به صورت نشریه‌ای دو زبانه منتشر ساخت. طبیعی‌ست که نظام حاکم آن روز انتشار «پیام زن» را آسان بر نمی تافت. انتشار «پیام زن» در آن دوران به راستی کاری بود کارستان.

در کنار تلاشهای روشنگرانه‌اش، مینا با بنیادگذاری دبستانهای «وطن» در اردوگاه‌های پناهندگان میکوشید مغزهای جوان دختران و پسران خردسال را از تاثیر خرافه های مذهبی مصون بدارد. او همچنین طرح پدید آوردن درمانگاه‌ها و آموزشگاه های کارهای دستی برای زنان پناهنده را به انجام رسانید.

اما آنچه مایه افسوس است، بی‌اعتنایی رسانه های جهان و گزارشگران آنها به این کوششهای انسانی است. اگرچه مینا با سفر خود به چند کشور اروپایی در سال ۱۹۸۱ کوشید افکار عمومی جهانیان را با سرنوشت تلخ و ناروای مردم و بویژه زنان افغانستان آشنا سازد و در همین راستا در کنگره سالانه حزب سوسیالیست فرانسه نیز شرکت جست، اما اروپا واکنش درخور سزاواری نشان نداد. در این رهگذر بسیار دردناک است یادآور شوم که انفجار دو تندیس کهن بودایی که چندین سال سپس تر از سوی نظام تیره درون طالبان انجام شد، واکنشی بسیار گسترده تر در جهان برآورد، تا صدها هزار زن افغان که زندگی هاشان از هم پاشید، جان‌های خود و فرزندانشان فدا شد و خانواده هایشان از هم گسیخت. به راستی این بی دردی جامعه جهانی را هیچ چیز نمیتواند توجیه کند. اما اینها همه از کوشش خستگی ناپذیر مینا این زن دلیر و پیکارجو نکاست. او همچنان تلاشهای انسانی و اجتماعی خود را پیگیرانه دنبال میکرد و از هیچ خطری نمی هراسید.

استقبال بی‌نظیر از مینا در کنگره ولانس و تکان دادن دستش به علامت پیروزی، بوریس پوناماریوف سرکرده هیات روس را مجبور به ترک کنگره ساخت و این حادثه انعکاس وسیع جهانی یافت.

. مینا با دکتر فیض احمد، رهبر سازمان رهایی افغانستان ازدواج کرد. آن برودسکی، نویسنده پژوهشگر آمریکایی در کتابی که درباره تاریخچه این جنبش نوشته‌است می‌گوید «هردوی آن‌ها به اهداف مجزای خود بسیار معتقد بودند. تا جایی که وقت کمی با هم صرف می‌کردند و حقیقتاً، نسخه‌های بسیار متفاوتی از آینده جامعه افغانستان در سر داشتند».

کوششهای پیگیر مینا چون خاری در چشم روس ها و دولت دست نشانده شان میخلید. از این رو آنان چاره را تنها از میان برداشتن مینا دیدند. مینا در سالهای پایان زندگی پربار خود چون شمشیر دو دمی بود که مبارزه با نیروهای اشغالی کشورش را با مبارزه روشنگرانه‌اش در برابر بنیادگرایان درآمیخته بود. چنین بود که برای از میان برداشتن او این دو نیروی پلید با هماهنگی به این جنایت دست زدند.

در چهارم فوریه ۱۹۸۷ تروریست ها با همراهی کارگزاران بنیادگرای پاکستان در کویته پاکستان «مینا» را از پای درآوردند. آنان بر این پندار خام و نادرست بودند که با از میان برداشتن «مینا» کوششهای او پایان خواهد یافت. اما آنان غافل از این واقعیت بودند که «مینا» بذری افشانده بود که با گذشت زمان بیشتر و گسترده‌تر به بار مینشیند و تلاش روشنگر او هزاران زن افغان را به میدان مبارزه فراخوانده تا راه او را دنبال کنند. یادش جاودان و راهش روشن و پرتوان باد.

«راوا» دست حزب اسلامی گلبدین حکمتیار را در نیز در قتل مینا دخیل می‌داند. دو تن از متهمان اصلی قتل مینا کشورکمال، احمدسلطان و محمدهمایون خادی روز ۷ مه ۲۰۰۲ به حکم محکمه عالی پاکستان به دار آویخته شدند.

مجله «تایم» در شماره فوق‌العاده ۱۳ نوامبر ۲۰۰۶ در میان «۶۰ قهرمان آسیایی» یکی نیز به معرفی مینا پرداخته می‌نویسد: «مینا هرچند فقط ۳۰ سال داشت که کشته شد، اما او قبلا بذر جنبش آزادیخواهانه زنان افغان را کاشته بود که بنیادش را نیروی دانش تشکیل می‌داد.»
نویسنده: فرشته ایرانی

منبع: ماهنامه خط صلح شماره ۱۰

برای دریافت ماهنامه خط صلح اینجا کلیک کنید.

Iranian women before & after 1979 "زنان ایرانی‌ قبل و بعد از انقلاب"

چقدر فروغ خوب می نوشت راجع به مقوای

ستاره های مقوایی عزیز/ وقتی در آسمان دروغ وزیدن می گیرد/ دیگر چگونه می شود به سوره های رسولان سرشکسته پناه آورد؟ «فروغ الزمان فرخزاد»
عکس:از آلبوم شخصی اسماعيل نوری علا..از راست: بهمن محصص، احمد رضا احمدی، مهرداد صمدی، اسماعيل نوری علا، ضياء موحد
نشسته در وسط فروغ فرخزاد ـ قبل از سفر به انگلستان در فرودگاه مهرآباد (1344 = 1965)

۱۳۹۰ اسفند ۳, چهارشنبه

و این بی خبری نفس کش

الان یک هفته است که از ناما جعفری خبری نیست.دوست وبلاگیم و سردبیر نشریه الکترونیکی سه پنج و گردآورنده کتاب تجع در سلول انفرادی بود که به شعرها و نوشته های بعداز کودتای انتخاباتی می پرداخت..درروز (۲۵ بهمن ماه) نیروهای امنیتی در حالی نسبت به دستگیری او و دیگر شهروندان اقدام کردند که نحوهی این دستگیری، حالتی گشتاپووار داشت امیدوارم هر چه زودتر آزاد شه
https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgo-QUvmBAur70bxFyxaxANEJk4bKBEpisGvnO-ikzYI8WXcC9LJaAIiaZoxbd2B9T0CWvBFYVtqOUlpDSbINcJxE_-3kV5hhDq95RYglOfsBvma3C1ZOP90ZeefX5mlfczbKUycZRoxOA/s1600/Nama+jafari+fre.jpg

عدم وفاداری به شریک جنسی یکی از تبعات پورنوگرافی


پورنوگرافی در ایران

شکنجه جنسی در زندانهای ایران- شهادت توبا کمانگر



حامله بودم، شش ماهم بود. روز دوم که ما را بردند پایین، چشمم را بسته بودند، ولی می‌دانم که خیلی پایین رفتیم. توی ساواک سنندج بودیم، از هر طبقه‌ای که پایین می‌رفتیم صدای جیغ کشیدن دختران می‌آمد، از تمام گوشه و کنار زندان. اصلاً من توی این شش ماهی که توی اون ده زندان بودم و هر روز مرگ خودم را جلوی چشمم می‌دیدم، به اندازه‌ی این یک هفته ناراحت نشده بودم. بعد از هر طبقه‌ای هم که پایین می‌رفتیم، می‌گفت ببین اینها همه‌شان که جیغ می‌کشند، هم عقیده‌های تو هستند، کومه‌له‌ای هستند، ولی دارند شکنجه می‌شوند و بهشان تجاوز می‌شود. محسن می‌گفت. من آن موقع چون نمی‌توانستم فارسی صحبت کنم یک نفر را آورده بودند. چشمم بسته بود، یک نفر هم دستم را گرفته بود. محسن رضایی با ما بود. او گفت: با تو هم این کار را خواهیم کرد اگر حرف نزنی. من هم هیچی نگفتم، او واژه تجاوز را استفاده کرد. گفت اینهایی که جیغ می‌زنند، از هم‌فکران تو، از هم‌عقیده‌های تو، کومه‌له‌ای هستند. من هیچی نگفتم. ولی من را بردند توی یک اتاقی، نشستم روی صندلی. گفتند ساعت نه صبح است. تا ساعت هشت شب، از من سوال و جواب کردند. حتی یک ذره آب هم ندادند بخورم. گفتند اینجا می‌مانی. محسن گفت: تو از آنهایی که هستند خیلی نمی‌توانی قوی‌تر باشی، خودت این همه سر و صدا را می‌شنوی و می‌دانی چیست، فقط خیالت راحت باشد که از اینها بدتر به تو خواهیم کرد. گفت: فقط یک کار می‌کنیم، ممکن است بگذاریم زنده بمانی تا بچه‌ات به دنیا بیاید. اگر تا آن موقع توانستیم [صبر کنیم]، اگر هم نکردیم، نکردیم. مهم نیست. من هم گفتم مهم نیست، مثل تمام انسان‌هایی که از بین رفتند. واقعاً اصلاً هم ترسی نداشتم فقط تنها چیزی که داشتم و خیلی ناراحت شدم که اصلاً تو نمی‌توانستی از طبقه‌ی پایین بروی و صدا و هوار و جیغ را نشنوی. متأسفانه نمی‌گذاشتند با هیچ کسی روبرو بشم و کسی را ببینیم. چون می‌دانستند که همه ماها همدیگر را می‌شناسیم و متأسفانه هیچ کسی نبود. توی آن یک هفته که توی زندان سنندج بودم تنها بودم، توی یک سلول کوچک که یک دستشویی و یک تخت تویش بود. بعد از این یک هفته، روز آخر، محسن رضایی آمد و گفت: ما تو را به همان زندان دهاتی که بودی برمی‌گردانیم ولی من با رئیس آن زندان صحبت کردم که یا قبل از فارغ شدنت تو را اعدام بکنند یا این که بگذارند بچه‌ات به دنیا بیاید بعد تو را اعدام کنند، یا این‌ که یک راه دیگر خیلی راحتی هم داری، می‌توانی با یکی از برادران مسلمان ازدواج کنی. من هم هیچی نگفتم. من خودم شاکی محسن رضایی هستم. یک بار بدون چشم‌بند او را دیدم و دو بار با چشم‌بند که دیگر از روی صدایش او را می‌شناختم که همان محسن رضایی‌ست.

تن فروشي پشت پرده حجاب

یکی از فیلم هایی که چند سال پیش به طور مشخص به مساله روسپیگری در ایران پرداخته بود، فیلم «تن فروشی پشت پرده حجاب» است. این فیلم دو ماه در ایران و در مراکز روسپیگری تهیه شده است. خانم ناهید سروستانی در پاسخ به پرسش های نگار محمدی، مجری برنامه زن امروز از شبکه خبری فارسی صدای آمريکا، در اين مورد توضيحاتی داد.

۱۳۹۰ اسفند ۲, سه‌شنبه

شبنم مددزاده یادتان هست؟؟!!

عضو انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم کرج که در اول اسفند ۱۳۸۷ بازداشت شد
امروز دقیقا 3 سال از بازداشتش گذشت و شبنم وارد سال چهارم زندانش شد.نزدیک 1100 روز زندان بدون مرخصی و محروم از حداقل حقوق انسانی زندانیان سیاسی را از یاد نبریم.
در من فرياد زيستن است و می دانم فرياد من بی جواب نمی ماند . قلب های پاک شما جواب فرياد من است روزی چنان بر خواهيم آمد که تمام شهر حضور ما را در خواهند يافت.
روزی آزادی سرودی خواهد خواند
طولانی تر از هر غزل و ماندنی تر از ترانه…
روزی اينهمه زنجير ، زندان و شکنجه
فرزندی خواهد زاد
فرزندی به نام آزادی

۱۳۹۰ اسفند ۱, دوشنبه

گلویم

گلویم
بخاطر چای هایی که با تو نخورده ام می سوزد..
هر استکان چای که برای خودم می‌ریزم
به پای تو می‌نویسم..
...

بانوی ستودنی

امروز با اينكه نسرين در سالن ملاقات حضوري جيغ بلندي از شنيدن خبر لغو مجازات اعدام براي افراد زير 18 سال كشيد، و خيلي از خانواده‌ها به سمت ما برگشتند، ولي تجربه‌ي وكالت‌اش حكم مي‌كرد كه بلافاصله با كمي تامل بگويد "بايد قانون را ديد.الان كه نقد‌هاي مربوط به اين مصوبه را مي‌خوانم مي‌بينم درست فكر مي‌كرد. بايد يك ذره خوشحال شويم نه بيشتر. ظاهرا اصل قانون تصويب شده به آن شكلي نيست كه خبري شده است. فقط در مواردي اندكي بهتر شده است، به نفع برخي از كودكان مجرم.هنوز نسرين موكليني در زندان دارد كه در زمان ارتكاب جرم زير 18 سال بودند و در انتظار اجراي حكم‌‌شان هستند

فتانه‌ حامله بود که اعدامش کردند


فتانه مظلوم هشت ماهه حامله بود که اعدامش کردند. بنویس! فاطمه مظلوم، فاطمه زمان، پس از هفت سال و شش ماه زندان و تحمل وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها، عاقبت اعدامش کردند. جسدش را هم ندادند."

زوج خبرنگاری که به ۱۱ سال زندان محکوم شدند!؟، مهسا امرآبادی به ۵ سال و مسعود باستانی به ۶ سال زندان!
















مهسا امرآبادی، روزنامه‌نگار ایرانی در یکی از شعب دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی پیرعباسی به اتهام "اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی" به ۵ سال زندان محکوم شد.
به گزارش سایت کلمه، چهارسال از مدت محکومیت این روزنامه نگار تعلیقی و یک سال آن نیز حبس تعزیری است.
مهسا امرآبادی پیش از این در خرداد سال ۸۸ هم بازداشت و به یک سال زندان تعزیری محکوم شده بود.
مسعود باستانی، همسر خانم امرآبادی از دیگر روزنامه‌نگاران زندانی است که از تیر ماه سال ۸۸ بدون مرخصی در زندان رجایی‌شهر به سر می‌برد و به ۶ سال زندان و پرداخت جریمه نقدی محکوم شده است.

شاید شما این زوج را با این خبر بهتر بیاد بیاورید:

جــرس: بنا به گزارش های رسیده از سوی منابع خبری، در جریان ملاقات امروز پنجشنبۀ زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر با خانواده های خود، مسعود باستانی از سوی ماموران زندان در برابر چشمان همسر و مادرش مورد ضرب و شتم قرار گرفت.

به گزارش رسیده به جرس، امروز خانواده های زندانیان سیاسی رجایی شهر از تشدید فضای امنیتی و برخوردهای خشن تر و زشت با خود و عزیزان دربندشان در جریان ملاقات خبر داده اند.

تارنمای میزان خبر نیز گزارش داد که در پی انتشار اخبار مربوط به حمله ماموران به مراسم تشییع مهندس سحابی و شهادت فرزند ایشان در سالن ملاقات زندان رجایی شهر و تاثر و ابراز خشم زندانیان سیاسی، ماموران با هجوم به سالن ملاقات اقدام به توهین و هتاکی و بعضا ضرب و شتم زندانیان سیاسی این زندان نمودند."

طی روزهای اخیر، تعدادی از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر، در اعتصاب غذا به سر می برند و مقامات زندان و قضایی، کماکان به وضعیت آنان بی توجه هستند.

گفتنی است مسعود باستانی این روزها در زندان رجایی شهر محبوس است و با مشکلاتی همچون مشکل فک و دهان و بیماری های گوارشی در رنج است. این روزنامه نگار پس از گذشت ماهها از محکومیت خویش، همچنان با مرخصی وی جهت درمان بیماری هایش مخالفت می شود
 
به دنبال انتشار خبر ضرب وشتم مسعود باستانی زندانی عقیدتی و روزنامه نگار مهساامرآبادی همسر وی به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت از سربازی که عامل ضرب وشتم وی بوده است شکایت خواهد کرد. آقای باستانی به دلیل ضربه های پیاپی سبازی که با پوتین های سربازی به سرو بدن وی زده شده بود بعد از این حادثه به بیمارستان منتقل شد. همسر وی می گوید علیرغم رفع خطر ضربه مغزی به گفته همسرآقای باستانی وی یک روز پس از این اتفاق با ضعف عمومی و سرگیجه ناشی از ضربات یاد شده مواجه بوده است.
مهساامرآبادی به کمپین گفت: « مسعود امروز ( پنج شنبه) ظهر زنگ زد و خبر داد که روز گذشته برای آزمایشاتی مانند سی تی اسکن و رادیولوژی به بیمارستانی در کرج منتقل شده که دکترهای آنجا گفته بودند او مشکوک به ضربه مغزی است و به همین دلیل او را به بیمارستان دیگری در کرج منتقل کرده اند اما خوشبختانه پس از مراقبت های پزشکی فردا صبح دکترها گفته اند که خطر ضربه مغزی رفع شده است و مسعود دوباره به زندان منتقل شد. با این حال مسعود درتماس تلفنیش گفت که هنوز ضعف عمومی و سرگیجه ناشی از ضربات را دارد. »
در روز ملاقات زندانیان زندان رجایی شهر کرج وقتی زمان ملاقات به انتها رسیده است مسعود باستانی از سربازی که کنارش بوده خواهش می کند تا چند دقیقه بیشتر برای خداحافظی به او زمان بدهد چون مادر و مادرزنش از شهرستان به دیدن او آمده بودند اما به ناگهان سرباز به او حمله می کند و او را به زمین پرت کرده و با پوتین هایش به سر مسعود لگدهای پیاپی می زند. مادر مسعود باستانی دیروز در گفتگویش با رادیو فردا در حالیکه به شدت ناراحت بود از شوکه بودن این اتفاق می گفت و مسئولیت جان مسعود را به دادستان تهران واگذار کرد.
مهسا امرآبادی درباره واکنش مسولان زندان در زمانی که سرباز مسعود را کتک می زده چه بوده است، به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: « اینقدر این اتفاق سریع افتاد که ما خودمان هم مبهوت مانده بودیم و با صدای جیغ و فریاد ما بقیه متوجه شدند و تا آمدند او را جدا کنند او ضربه هایش را به سر مسعود زده بود. حتی سرباز آقای زید آّبادی را هم هل داد و خیز برداشت که آقای سحر خیز را هم بزند چون آنها آمده بودند تا به مسعود کمک کنند. ولی با صدای جیغ های ما وقتی محوطه شلوغ شد سریع فرار کرد.»
مهسا امر آبادی با اظهار ناراحتی شدید از اینکه چرا سربازی حق بی حرمتی به زندانی را باید داشته باشد، گفت: « خدا را شکر که مسعود سلامت است و دچار ضربه مغزی نشد. ولی فشاری که به من ، مادرش و مادر من و همین طور بقیه زنان و بچه های که برای ملاقاتی آمده بودند و این صحنه را دیدند کسی نمی تواند منکر شود، به همه ما شوک وارد شد و تا مدت ها مطمئننا اثرش نمی رود. »
همسر مسعود باستانی گفت: « من تعجب می کنم که چطور سربازی می تواند به خودش اجازه بدهد روی زندانی دست بلند کند، من حرفم فقط زندانی سیاسی نیست حتی زندانی که به اتهام قتل در زندان باشد نباید بدون دلیل منطقی اینطور مورد آزار قرار بگیرد و سربازی با پوتین بیفتد به جانش.»
خانم امرآبادی گفت: « فشار عصبی که دیروز به من آمد در مدت دو سال زندانی مسعود نیامده بود. مادر مسعود سه بار در مدتی که در زندان بودیم از حال رفت، وقتی هم دوباره مسعود را دیدیم او حالت تهوع داشت و ما می ترسیدیم که او ضربه مغزی شده باشد. دیروز برایمان خیلی سخت گذشت. و من حتما از آن سرباز شکایت می کنم. او نباید به خودش اجازه می داد که جلوی همسر ومادر زندانی او را بزند.»
مسعود باستانی ، روزنامه نگار در ۱۴ تیرماه ۱۳۸۸ در جریان وقایع پس از انتخابات ریاست جمهوری نیز دستگیر شد. او در این روز برای رسیدگی به وضعیت همسرش که روز پس از انتخابات بازداشت شده بود، به دادگاه انقلاب رفته بود. علت بازداشت وی فعالیت در وب‌گاه جمهوریت عنوان شد و در نهایت به ۶ سال حبس تعزیری محکوم شد. او از اسفندماه سال گذشته تا کنون در زندان رجایی شهر کرج است. مهسا امر آبادی همسر او نیز به تازگی به یکسال حبس تعزیری در دادگاه بدوی محکوم شده است.

۱۳۹۰ بهمن ۲۹, شنبه

کمپین مردان واقعی زنان را نمی خرند




























ترجمه روان فارسی اش:

مرد واقعی برای بودن با زن پول نمی دهند...
انقدر مرد هست و آدم هست که احتیاج به خریدن روسپی نداشته باشد.

 کمپین مردان واقعی زنان را خریداری نمی کنند،
 

بوسیله ((اشتین کوچر))  و ((دمی مور)) راه اندازی شده 



http://www.huffingtonpost.com/2011/04/11/ashton-kutcher-demi-moore-trafficking_n_847291.html


یک کمپین بین المللی حقوق بشر ضد روسپیگری و ضد مردسالاری

 به زبان طنز 

و با شرکت معروف ترین هنرپیشه های سینمای هالیوود است...

 یوتیوب است این کمپین ویدیو های جالبی با زبان طنز ضد مردسالاری دارد 


http://www.youtube.com/user/DNAFoundation#p/c/3297A32A14D76CB5

پرستوی من


این مطلب را از شادی صدر برای پرستو دوکوهکی بخوانید:جایی نشسته ام که فضایش خیلی مرا یاد تو می اندازد؛ یادی که این روزها و هفته ها همیشه با من بوده؛ گاهی فقط کمی دورتر می شده است.
می دانی، هر آدمی به تعداد آدمهای اطرافش، دور یا نزدیک، تعریف می شود. اگر این قاعده را بپذیریم، تعریف من از تو، تعریف خودم از تو و به نوعی، منحصر به فرد است. با همان تعریف است که این روزها مدام به یادت می افتم، بهت فکر می کنم و به آن سلول انفرادی 2الف که می گویند دیوارهایش از سنگ است و کف آن را یک قالیچه ماشینی خیلی کوچک پهن کرده اند؛ خیلی کوچک، به کوچکی سلول انفرادی که با امروز، شد 18 شب و روز که در آن سر کرده ای. با همان تعریف است که با اینکه هیچگاه آنقدرها به هم نزدیک نبوده ایم، “پرستوی من” خطابت می کنم.http://shadisadr.files.wordpress.com/2012/02/stadium6par.jpg

خوابي كه برايمان ديده اند...

اگر بشنويد زن، تنها به دليل زن بودن، اجازه ورود به يك اداره ي دولتي، به عنوان ارباب رجوع را ندارد؛
اگر بشنويد دختري، - مثلا شما و يا دختر شما - به دليل دختر بودن، حتا اگر از رتبه هاي بالاي كنكور است، نمي تواند پزشك، وكيل و یا مهندس معمار شود؛
اگر بشنويد بهترين جا براي زن خانه است، چون زن آسيب پذير و در عين حال تحريك كننده است؛
اگر بشنويد زني، در جايگاه دختر، همسر، مادر و ... با چاقو كشته شده، و يا در آتش سوزانده شده تا از ناموس قاتل حفاظت شود؛
اگر - يك كلام - بشنويد هدف از خلقت زن برآورده كردن نيازهاي رواني و جنسي مرد است و مرد مانند پروردگار و مالك اوست؛
چه احساسي به شما دست مي دهد؟
شايد حس كنيد كه داريد خواب مي بينيد که در افغانستان دوران طالبان زندگي مي كنيد و همين الان است كه از فرط خفگي از خواب بپرید!
اما اين خوابي است كه ما در بيداري داريم مي بينيم. بهتر است بگوييم خوابي است كه دارند براي من و تو، براي "زن" مي بينند و اگر خاموش بنشينيم، نه تنها هرگز از خواب نخواهيم پريد، بلكه در اين كابوس غرق خواهيم شد.

                                                                                         
 

هموطن من، می توانی با امضا کردن درخواست آزادی هموطنانت به آزادی این عزیزان در زندان یا در آستانه اعدام کمک کنی قصه نازنین فاتحی؛ قصه زنی در آستانه اعد


هموطن من، می توانی با امضا کردن درخواست آزادی

هموطنانت به آزادی این عزیزان در زندان یا در آستانه اعدام کمک کنی

قصه نازنین فاتحی؛ قصه زنی در آستانه اعدام است که با امضای هموطنانش آزاد شد


http://www.stockholmian.com/news/persiska/2007/01januari/020_encrypt.htm


بدنبال اعتراضات ایرانیان در سراسر جهان: دختر 18 ساله ایرانی از اعدام نجات یافت نازنین فاتحی
استکهلمیان - کمیته بین المللی اعدام طی اطلاعیه ای به اطلاع عموم می رساند که روز ۱۰ ژانویه دادگاه بررسی مجدد پرونده نازنین فاتحی در تهران برگزار شد. نازنین فاتحی٬ ۱۸ ساله٬ در ۳ ژانویه ۲۰۰۶ از سوی یک دادگاه در ایران به بدلیل ارتکاب به قتل به اعدام محکوم شد. نازنین زمانی که حکم اعدام در موردش صادر گردید تنها ۱۷ سال داشت. نازنین بارها اعلام کرده بود که بیگناه است.

در دادگاهی که روز ۱۰ ژانویه برای بررسی مجدد پرونده نازنین برگزار شد٬ قضات دادگاه اعلام کردند نازنين "قتل عمد" مرتکب نشده و ادعاهاي شهود قبلي پرونده غلط است. اين دادگاه ده و نیم صبح ( به وقت ایران) و با دو ساعت تاخیر در تهران برگزار شد. در اين دادگاه تعدادي از مردم علاقمند به اين موضوع و معترضين به حکم اعدام نازنين حضور داشتند. نازنين فاتحي دفاع از خود را به عهده دو وکيلي گذاشت که اين پرونده را به عهده گرفته اند. بعد از دفاعيات وکلا و پس از مباحثات مفصل در اين مورد، چهار قاضي راي دادند که نازنين قتل عمدی مرتکب نشده است. وکلاي پرونده اميدوارند که حکم اعدام وی رسما طی چند روز آينده لغو شود و نازنين از اين کابوس نجات يابد.


نازنین فاتحی در مارس ۲۰۰۵ بهمراه دختر برادرش از سوی چند مورد جوان به قصد تجاوز جنسی مورد حمله قرار گرفتند. نازنین از خود و دختر برادر ۱۶ ساله اش به دفاع بر میخیزد و با ضربات چاقوی همراه خود یکی از مردان مهاجم را از پای در می آورد.

پس از آنکه نازنین فاتحی در ژانویه ۲۰۰۶ به اعدام محکوم شد ٬ کمیته بین المللی علیه اعدام از پرونده وی اطلاع یافت و تمام تلاش خود را برای لغو حکم اعدام وی بکار گرفت. نازنین افشین جم دختر شایسته کانادا و مینا احدی مسئول کمیته بین المللی علیه اعدام به اتفاق هم یک کارزار بین المللی را برای نجات نازنین فاتحی براه انداختند که با استقبال بی نظیری روبرو شد.

در طول مدتی که این کمپین جریان داشته است انسانهای زیادی از کشورهای محتلف دنیا به حمایت از این کمپین پرداختند. طومار الکترونیکی دفاع از نازنین فاتحی از سوی نزدیک به ۳۰۰ هزار نفر امضا شده است. بخش زیادی از این امضاها در جریان دیدار مینا احدی و نازنین افشین جم از نیویورک به مقامات مسئول حقوق بشر در سازمان ملل تسلیم گردید. صدها جلسه و مصاحبه و کنفرانس مطبوعاتی در حمایت از وی سازمان داده شده است.

در برخی از کشورهای دنیا نظیر ایتالیا٬ ترکیه٬ آمریکا٬ لهستان٬ پاکستان ٬ سوئد۔ لهستان٬ چین و ترکمنستان مردم به شیوه های گوناگون و منجمله تشکیل کمیته نجات به کمک نازنین فاتخی شتافتند. همچنین سازمان عفو بین الملل خواهان لغو حکم اعدام نازنین شد. همه این تلاش های وسیع و گسترده جمهوری اسلامی را زیر فشار قرار داد. دادگاه بررسی مجدد پرونده نازنین فاتحی تشکیل شد و قاضیان این دادگاه اعلام کردند که نازنین "قتل عمد" مرتکب نشده است. اکنون انتظار می رود که حکم اعدام وی لغو شود


حالا این پتیشن را برای سعید ملک پور امضاء کن

http://www.gopetition.com/petition/41269.html?fb_ref=title_inline&fb_source=timeline

۱۳۹۰ بهمن ۲۸, جمعه

شرم بر آنها که زندان را سخت‌تر می‌کنند برای زندانیان..

شیوا نظر آهاری در صحفه فیس بوکش می نویسه:شرم بر آنها که زندان را سخت‌تر می‌کنند برای زندانیان..شرم بر آنها که تحمل یک‌ساعتش را ندارند و تحمل دیگران را می‌کشند پای میز محاکمه!روسیاهی ماند برای ذغال ، بهار..تو سربلندی..تو و شبنم و مهدیه و عاطفه و دیگران.. سرت را بالا بگیر..

۱۳۹۰ بهمن ۲۷, پنجشنبه

ترسناك ترين منظره

مي گويند آلفرد هيچكاك، استاد بزرگ سينما و متخصص هنر ترساندن مردم،
در حال رانندگي در جاده هاي سوئيس بود كه ناگهان از پنجره ماشين به بيرون اشاره كرد و گفت : اين ترسناك ترين منظره ايست كه تا حالا ديده ام و امتداد اشاره او، كشيشي بود كه دست بر شانه پسرك خردسالي نهاده بود و با او صحبت ميكرد.
هيچكاك از پنجره ماشين به بيرون خم شد و
فرياد زد : فرار كن پسر جان ! فرار کن!زندگي ات را نجات بده ! ....

ما اشتباه کردیم

در گرمای تابستان سال 85 وقتی به زیر مقنعه و مانتو خیس از عرق و گرمای خفه کننده، خودمان را به ‏کتابخانه می رساندیم تا ائتلافی را شکل دهیم و کمپین یک میلیون امضاء را آغاز کنیم، زمانه مناسبی نبود، ‏خشونت فیزیکی و روانی را در تجمع میدان هفت تیر و پیش و پس از آن با پوست و گوشت حس کرده بودیم، ‏باز جویی ها هنوز ادامه داشت. برخی فعالان حقوق زن ما را به شدت زیر ضرب برده بودند که چرا مرتکب ‏برگزاری تجمع میدان هفت تیر شده ایم، فضا به شدت تلخ و گزنده بود. در نتیجه با فضایی چنین پرفشار، ‏حقیقتا امکانپذیر نبود که از همه درخواست کرد که نه فقط وجود فردی خود را بلکه هستی گروه و انجمن شان ‏را نیز در آن شرایط دشوار به قمار بگذارند.اینجا