مینا که در سال ۱۹۵۶ در کابل چشم به دنیا گشوده بود، از نوجوانی و دوران آموزشی خود، به مسائل و دشواری های اجتماعی جامعه افغانستان میاندیشید و بیش از همه از سرنوشت تلخ و ناگوار زنان کشور خویش رنج میبرد. درگیری او با این گرفتاری های آزاردهنده، زمانی بود که کشورش هنوز از سوی بیگانگان اشغال نشده بود. اگرچه دولتمردان به ظاهر از مردم خود افغانستان بودند، در عمل جز کارگزاری فرمان های بیگانگان نمی کردند. در حالی که بسیاری می کوشیدند با پیوستن و یا تظاهر به نزدیکی با گروه های دوگانه «خلق» و «پرچم» «گلیم خویش به در برند از موج» مینای جوان «جهد میکند که بگیرد غریق را»
مینا تنها بیست سال داشت که «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» را پی ریخت. این کار زمانی انجام شد، که دولتمردان افغانستان مدعی بودند که به سوی «سوسیالیسم» گام میزنند و در این راستا یک رشته «ظاهرسازی» در برنامه شان بود. در آن زمان بخش بزرگی از مردم افغانستان در دوری جستن از نظام حاکم به دامان مذهب پناه می بردند. بی گمان تبلیغات دامنه دار آمریکاییان ـ که برپایه پندارهای «برژینسکی» مسئول «شورای امنیت» دولت «جیمی کارتر» در پی آن بودند که با برپا داشتن «کمربند سبز اسلامی» از نفوذ کمونیسم به خاورمیانه و آسیا جلو گیرند ـ در گسترش این باور تاثیری جدی داشت.
به راستی جای شگفتی ست که چگونه یک زن نوجوان بیست ساله به این واقعیت دست یافته بود، که نباید «از بیم مور در دهان اژدها شد!» مینا دریافته بود که چنین کاری «دفع فاسد به افسد» ست. فرا خواندن «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» در سال ۱۹۷۷ نشان از بینش فراخ و فرداساز مینا بود. یادگاری که نام او را در تاریخ کشور افغانستان و جنبش زنان آسیا و جهان جاودانه ساخت.
در سال ۱۹۷۹، روسیه شوروی برای به قدرت رسانیدن «عروسک» تازه ای به جای «عروسک» از کار افتاده ناچار شد با نیروی نظامی افغانستان را اشغال کند. بدین ترتیب افغانستان مرحله تازهای از اشغال نظامی نیروی بیگانه را می بایست می آزمود.
آنان که حضور نیروهای شوروی را بر نمی تافتند دست یاری به سوی دیگر کشورهای جهان دراز کردند. دریغ بزرگ این بود که چهار کشور آمریکا، عربستان، پاکستان و ایران که به یاری مبارزین شتافتند گرچه هدفهایی ناهمگون داشتند، بهره گیری از دین را به عنوان وسیلهای برای رسیدن به هدفهای خود برگزیدند. آمریکا در پی آن بود که ابرقدرت شوروی را از میدان به در کند و با صراحت برنامهاش این بود که شوروی را با «ویتنام» خودش درگیر کند. عربستان سعودی که از هنگام برآمدن خمینی در ایران نگران «صدور انقلاب» شیعی بود، عرصه آماده ای یافته بود تا اسلام «وهابی» سعودی را گسترش دهد و پاکستان که از دیرباز افغانستان را ناتوان می خواست تا از زیر تعهدات تاریخی خود در بازگرداندن سرزمینهای پشتون سر بپیچد. ایران نیز که از گسترش قدرت خود در باختر با مقاومت شدید صدام حسین رو به رو شده بود، به گسترش قدرت خود در میان تبارهای هزاره و سرزمینهای پیرامون هرات می اندیشید. به قول فردوسی که «زیانِ کسان، از پی سود خویش/ بجویند و دین اندر آرند پیش».
در سالهای جنگ با نیروهای شوروی، بخش درخور توجهی از مردم افغانستان ناچار به گریختن و رها کردن سرزمینهای خود شدند. در این دوران اردوهای پناهندگی شکارگاه جوانان افغان شد تا مغزهایشان را با خرافات مذهبی در «مدرسه های اسلام وهابی» ـ که با سرمایه عربستان سعودی و پشتیبانی آمریکا و کارگزاری پاکستان همچون قارچ همه جا سر کشیده بودند ـ بیانبارند. از این جوانان در پی شستشوی مغزی «طالبان» پدید آمد، آفتی که جانشین نیروهای شوروی شد.
بی اندک گزافه ای، در تمامی این دوران، تنها مینا و هم اندیشان اندکش بودند که از این دام فریب برکنار ماندند و بر اندیشه روشن خویش پای فشردند. یکی از ارزشمندترین کوششهای مینا بنیادگزاری «پیام زن» بود. گمان نمیرود هیچ نشریه و رسانه دیگری در آن دوران با حضور دشمن، به اندازه «پیام زن» در بازتابانیدن موقعیت مردم افغانستان و به ویژه در راستای روشنگری زنان افغان تلاش تاثیرگذاری بر جای گذارده باشد. مینا در پی موضعگیری آشکار در برابر روسیان و نظام دست نشانده آنان، «پیام زن» را در ۱۹۸۰ به صورت نشریهای دو زبانه منتشر ساخت. طبیعیست که نظام حاکم آن روز انتشار «پیام زن» را آسان بر نمی تافت. انتشار «پیام زن» در آن دوران به راستی کاری بود کارستان.
در کنار تلاشهای روشنگرانهاش، مینا با بنیادگذاری دبستانهای «وطن» در اردوگاههای پناهندگان میکوشید مغزهای جوان دختران و پسران خردسال را از تاثیر خرافه های مذهبی مصون بدارد. او همچنین طرح پدید آوردن درمانگاهها و آموزشگاه های کارهای دستی برای زنان پناهنده را به انجام رسانید.
اما آنچه مایه افسوس است، بیاعتنایی رسانه های جهان و گزارشگران آنها به این کوششهای انسانی است. اگرچه مینا با سفر خود به چند کشور اروپایی در سال ۱۹۸۱ کوشید افکار عمومی جهانیان را با سرنوشت تلخ و ناروای مردم و بویژه زنان افغانستان آشنا سازد و در همین راستا در کنگره سالانه حزب سوسیالیست فرانسه نیز شرکت جست، اما اروپا واکنش درخور سزاواری نشان نداد. در این رهگذر بسیار دردناک است یادآور شوم که انفجار دو تندیس کهن بودایی که چندین سال سپس تر از سوی نظام تیره درون طالبان انجام شد، واکنشی بسیار گسترده تر در جهان برآورد، تا صدها هزار زن افغان که زندگی هاشان از هم پاشید، جانهای خود و فرزندانشان فدا شد و خانواده هایشان از هم گسیخت. به راستی این بی دردی جامعه جهانی را هیچ چیز نمیتواند توجیه کند. اما اینها همه از کوشش خستگی ناپذیر مینا این زن دلیر و پیکارجو نکاست. او همچنان تلاشهای انسانی و اجتماعی خود را پیگیرانه دنبال میکرد و از هیچ خطری نمی هراسید.
استقبال بینظیر از مینا در کنگره ولانس و تکان دادن دستش به علامت پیروزی، بوریس پوناماریوف سرکرده هیات روس را مجبور به ترک کنگره ساخت و این حادثه انعکاس وسیع جهانی یافت.
. مینا با دکتر فیض احمد، رهبر سازمان رهایی افغانستان ازدواج کرد. آن برودسکی، نویسنده پژوهشگر آمریکایی در کتابی که درباره تاریخچه این جنبش نوشتهاست میگوید «هردوی آنها به اهداف مجزای خود بسیار معتقد بودند. تا جایی که وقت کمی با هم صرف میکردند و حقیقتاً، نسخههای بسیار متفاوتی از آینده جامعه افغانستان در سر داشتند».
کوششهای پیگیر مینا چون خاری در چشم روس ها و دولت دست نشانده شان میخلید. از این رو آنان چاره را تنها از میان برداشتن مینا دیدند. مینا در سالهای پایان زندگی پربار خود چون شمشیر دو دمی بود که مبارزه با نیروهای اشغالی کشورش را با مبارزه روشنگرانهاش در برابر بنیادگرایان درآمیخته بود. چنین بود که برای از میان برداشتن او این دو نیروی پلید با هماهنگی به این جنایت دست زدند.
در چهارم فوریه ۱۹۸۷ تروریست ها با همراهی کارگزاران بنیادگرای پاکستان در کویته پاکستان «مینا» را از پای درآوردند. آنان بر این پندار خام و نادرست بودند که با از میان برداشتن «مینا» کوششهای او پایان خواهد یافت. اما آنان غافل از این واقعیت بودند که «مینا» بذری افشانده بود که با گذشت زمان بیشتر و گستردهتر به بار مینشیند و تلاش روشنگر او هزاران زن افغان را به میدان مبارزه فراخوانده تا راه او را دنبال کنند. یادش جاودان و راهش روشن و پرتوان باد.
«راوا» دست حزب اسلامی گلبدین حکمتیار را در نیز در قتل مینا دخیل میداند. دو تن از متهمان اصلی قتل مینا کشورکمال، احمدسلطان و محمدهمایون خادی روز ۷ مه ۲۰۰۲ به حکم محکمه عالی پاکستان به دار آویخته شدند.
مجله «تایم» در شماره فوقالعاده ۱۳ نوامبر ۲۰۰۶ در میان «۶۰ قهرمان آسیایی» یکی نیز به معرفی مینا پرداخته مینویسد: «مینا هرچند فقط ۳۰ سال داشت که کشته شد، اما او قبلا بذر جنبش آزادیخواهانه زنان افغان را کاشته بود که بنیادش را نیروی دانش تشکیل میداد.»
منبع: ماهنامه خط صلح شماره ۱۰
برای دریافت ماهنامه خط صلح اینجا کلیک کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر