-----------------
اولين بار كه كسي براي لباسم به من تذكر داد اول دبيرستان بودم و جورابهاي سفيد و كفش كتاني ابي اسماني ام مشكل ساز شده بود براى مدير مدرسه مان. و هشدار داده بودند به مادرم كه كتابهاي ناجور دستم ديده اند. ديوان اشعار فروغ و خرمگس و نان وشراب وا مادر ماكسيم گوركي كتاب ناجور بود و رنگ سفيد و ابي نگران كننده..
بعدها ديگر اينقدر اين تذكرها تكرار شد كه شمارشان و دليلشان از دستم در رفت. يادم مي ايد چند بار توي نوشته هايم در مورد ترازو هاي روي چادر زنان زنداني مطلبي نوشته بودم تا اينكه حدود ٩ سال پيش مدتي در اوين بند ٢٠٩ انفرادى بودم و خودم همان چادرهاي كثيف را پوشيدم با ترازوهايي كه نماد عدل بود و نشان بالاترين مقام دادخواهي قانوني. ايستادم و عكس گرفتم و بي محاكمه حكم برايم صادر شد.
بعدها كه ياد آن چادر مي افتادم ديگر از نوشتن در موردش خالي شده بودم. زندگي من هم مانند بسياري از زنان ايراني پر بود از خودسانسوري و اجبار و دلهره.
چند وقت پيش، روزي مامورهاي امنيتي ساعت ٧ صبح براي تفتيش منزلمان امدند خانه ما ، همسرم از همه جا بي خبر رفت دم در و وقتي حكم قضايي را ديده بود ايستاده بود در چهار چوب در تا من فرصت كنم لباس مناسب بپوشم. انها تمام قاب عكسهاي خانوادگي و البومهايمان را ديد زدند و حتي كشو هاي لباسهايمان را هم گشتند و هيچ كدام از اين رفتارها برايشان خارج از اخلاق نبود! ..
براي من روشن بود چه مي خواهم. مي دانستم به چه اعتقاد دارم ولي هميشه برايم سوال بود چطور برخي با اين تناقض بزرگ و دروغهاي مصلحتي بزرگتر زندگي مي كنند! چطور تلاش ساليان زنان براي اصلاح قوانين و ازادي در انتخاب پوشش در انتخاب شغل، در انتخاب همسر ، محل زندگي و غيره هميشه حربه اي بوده در دست حاكمان سياسي ايران .
حالا براي دوستان ايتالياييم، ديوار زنانه مردانه كردن دريا، قطار مخصوص زنان ، واز مهدكودك تا دانشگاه تفكيك شده زنانه و مردانه ، پاركهاي بانوان و..... خنده داراست ولي من خوب اين معاني غم انگيز و تبعيض اميز را مي شناسم مفهوم رنگهاي فراموش شده و خود سانسوري و مالك جسم خويش نبودن را با همه ی وجودم حس و لمس كرده ام.
مي دانم پوشش مادرم و مادر بزرگم و حتي مادر او هم هميشه وسيله اي بوده براي اينكه يا مردانشان بر انان حكم برانند و يا حاكمانشان بر مردانگی و انصاف چشم ببندد و هر چه مي خواهند با انان بكنند.
اين اجبار دارد خفه ام ميكند، من ناموس سركش ايرانم و مي خواهم خودم باشم براي خودم و به سليقه ي خودم بيانديشم، انتخاب كنم. زنم من، زيبا و خالق زيبايی... ميخواهم زندگي را زير نور افتاب و آسمان ابي با يك پيراهن پر از رنگ و كفشهايي سفيد نفس بكشم و بدوم ...
--------------
اعظم بهرامی - مرداد ۱۳۹۱
منبع: صفحه برابری زن=مرد / ایمیل ما:
page.barabari@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر